محل تبلیغات شما

امروز پنج شش ساعت ta بودم و خوش گذشت و کلاس خنده داری بود. باید نوت موسیقی دیجیتالی تولید میکردیم و موفق بودن همه. 

سیصدتا کتاب دارم که باید هدیه بدم .

نه توییتر دارم نه اینستا، بعد از مدتها چیزی ندارم که چک کنم و راضی ام. دیروز با آیلین چند دیقه ای حرف زدم و همه ش منتظر بود من بگم بریم ی دور بزنیم یا ی چیزی بخوریم .منم عین خنگا نمیدونم به چی فکر کردم که نگفتم و زود خداحافظی کردم. بعدش که پشیمون شدم بهش اس ام اس دادم که بیا بریم ی چایی مهمون من. اونم بعد از دو ساعت گفت عجله داره و باید بره و دفعه دیگه حتما میاد .خلاصه که فکر میکنم از من خوشش میاد. لامصب اینقدر کار دارم که میترسم به دوست دختر و اینا فکر کنم و میترسم اگه انجام ندم از دستم بره و من بمونم و افسوسش. آیلین تمام چیزایی که من میخوام رو داره. واقعا دفعه دیگه ببینمش تو صورتش نگاه میکنم و بهش میگم که ازش خوشم میاد و دوستش دارم. وای دیروز که دیدمش کلی خودم رو کشتم که خونسرد به نظر بیام. ولی خیلی سخته حرف زدن با کسی که دوستش داری. همه ش فکر میکنی ولی وای ی چیزی نگم بد باشه و اینا. از اون طرف دوست ندارم اس ام اس هم بدم چون خیلی لوزر وار طوره پیام دادن و حرفت رو زدن .تو سفر عید ی یارویی رو دیدم که اصفهانی بود و تو این زمینه به رفیقم ی حرفی زد که واقعا تاثیر گذار بود و منم تصمیم گرفتم پیروی کنم.  بریم ببینیم چی میشه . 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها