بعد از اون همه فشار و فلاکت فکر میکردم دیگه تمومه ولی خب قانون بازی چیز دیگه ای هست، خوبه که فهمیدم. بعضی وقتها باید به آدم بربخوره تا به خودش بیاد. قبلا بهم برخورده بود و بد جور دویده بودم. ولی ی مدت بود که هالت شده بودم. فرق دویدن الان با قبل اینه که دیگه نمیدونم چقدر باید بدوم، تا کی تا کجا معلوم نیست. این غول اینقدر بزرگ و عجیبه که شاید بخاطر همین بوده که متوقف شده بودم. باید به این فکر کنم بدوم ب کدوم سمت که راهی باشه واسش؟ خیلی سخته. لایف ساکس رییلی .
میخوام برنامه بریزم برای خودم؛
۱. برای اردیبهشت من باید نمره ی بالای صد بگیرم.
۲. برای اول تابستون باید یکی سابمیت کرده باشم.
۳. از سیگار باید شیفت بدم به شنا.
۴. دنبالش(!) ندوم و وایسم خودش پیش بیاد و بهش فکر هم نکنم
۵. اول زمستون هزارتا داشته باشم.
درباره این سایت